خوشگل بد

صبح برای بهتر شدن حس و حالم، پیراهن  زرد گلدار زیبایم رو که خیلی هم دوستش دارم، پوشیدم.گوشواره مرواریدم رو انداختم، رژ سرخی به لبهام زدم  رفتم سر وقت  کتاب و گوشیم.....دخترک  جونم  اومد شروع کرد ب اصرار که:  لطفا گوشیتو بده دیرین دیرین  ببینم....

- نه عزیزم نمیشه، الان کار دارم باهاش....

-بده دیگه...

-نه...

وقتی دید نه جدیه و اصرار فایده ای  نداره ، تیر خلاص رو زد و گفت : "خوشگل  بد " !!!!

دنیای درون

مدتی است به  این دیدگاه که دنیای بیرون مان بازتاب دنیای درون مان است ،علاقمندشده ام و تبدیل به نوعی تمرین و همزمان بازی فکری شده برایم.

هر جا که به مسیله ای برمیخورم که ناراحتم میکند ، سریع سری به خود خودم میزنم و بدنبال علت اصلی  میگردم.به مرور هم دارم  مهارت بیشتری در پیدا کردن جواب و تفسیر آن پیدا میکنم.