و اصلا دلیل مشکل داشتنت ،ندانستن توانت بوده

متوسط بودن  و در دنیای متوسط ها زیستن ، با اینکه حاشیه امنیتی  بالاتری  دارد اما مانع درخشش وجود میشود. اما زمانی که در شرایط سختِ زیر متوسط قرار بگیری  و در بن بست مشکلی گیر کنی  ، بنا بر غریزه بقا ، تمام نیروهای پیدا و نهانت شروع بکار میکند ، ذهنت راههای چاره خلق میکند و تو کاری انجام میدهی  ورای کارهای معمولی .آنوقت  نگاهی با رضایت بخودت می کنی و از شرایطی که خلق کرده ای لذت میبری  و متعجب میشوی از اینهمه قدرتی که داشته ای و ازآن استفاده نمیکرده ای.

قسمت ۱ :

هر کسی در طول زندگیش چیزهای زیادی یاد میگیرد و چیزهای زیادی را هم حتی تا پایان زندگیش یاد نمیگیرد .

از جمله چیزهایی که من  یادگرفته ام  ( یا سعی میکنم یاد بگیرم ) اینکه:

_ سعی نکنم چیزی را با تلاش و تقلا به کسی یاد بدهم.  که او تا خودش نخواهد چیزی یاد نخواهد گرفت.

_ سعی نکنم به کسی که خودش برای حل مشکل  یا رسیدن به هدفش تلاشی نمیکند، کمک  کنم ( چه کمک مالی ،چه وقتی و چه عملی )، مخصوصا اگر درخواست مستقیم هم نکرده باشد.

_ آدمها با زور یا خواهش یا گریه و زاری و یا ساعتها دلیل و برهان آوردن من تغییر نمیکنند و کاری را انجام نمیدهند.

_ باورهای درونی  و رفتارهای بیرونی من نقش تعیین کننده ای در نوع رفتار دیگران با من دارد.

_ دوست داشتنم را بیشتر با کلام نشان دهم تا رفتار .( سختترین درس برای من )

_  تردید دشمن موزی ای است که انرژی ام را میمکد و نمیگذارد به خودم اعتماد کنم .

_ آه آه که چقدر مهم بود بفهمم که در زندگیم  معتاد به درد و رنج بوده ام  و نیازی به چسبیدن به اینهمه رنج نیست.

_ چه لزومی دارد که با کسانی که مدام درگیری ذهنی دارم ارتباط داشته باشم  ! یا حتی شماره تلفنشان را درگوشی ذخیره  کنم  تا با دیدن عکسشان  فکرم و روح م را سمی کنم ؟ 

- شاه کلید موفقیت ، اقدام کردن است.با وجود ترس  و تردید ،قدمی بردارم . دویدن از پی آن خواهد آمد.

_ وقتی مداومت در کارم داشته باشم  و دلسرد نشوم و نیمه کاره رها نکنم ، آنهایی که حسودی یا انتقاد یا سنگ اندازی میکردند یا تحسینم خواهند کرد و یا در برابر قدرت من ، ناچیز خواهند بود.